جنگ ایران و عراق؛ ۶+۲
پژوهشی در باره جنگ ایران و عراق (2) - دکتر محمد ملکی
بسم الحق
جنگ ایران و عراق؛
جنگ هشت ساله نعمت یا نقمت – بخش دوم
اسناد و مدارکی که تاکنون جزیی از آنها افشا شده نشانگر آن است که نه تنها در داخل عده ای از جمله بعضی فرماندهان سپاه علاقه ای به پایان جنگ نداشتند، خارجیها نیزاز جمله آمریکا و اسرائیل با رساندن اسلحه به دو طرف سعی در ادامه جنگ داشتند تا دو قدرت منطقه یعنی ایران و عراق در برابر اسرائیل روز به روز ضعیف تر شوند.
به دنبال یادداشتهایی که برای آشنایی بیشتر نسل دوم و سوم انقلاب از حوادث سالهای اوّل انقلاب نوشتم میخواهم با تحلیل و بررسی تاریخی، حقایقی را در مورد جنگ هشت ساله به اطلاع نسل دوم و سوم برسانم باید توجه داشت که بسیاری از حقایق این جنگ هنوز روشن نشده امّا کوشیده ام در حد امکان به این حادثه تاریخی که سرنوشت ملّت ما را تغییر داد بپردازم. و برای این کار به چهار دوره به طور بسیار فشرده و در حد توانم اشاره میکنم.
۱- دوره پیش از حمله عراق به ایران
۲- دوره جنگ تا فتح خرمشهر
۳- دوره از فتح خرمشهر تا پایان جنگ و پذیرش آتش بس
۴- دوره پس از جنگ و عوارض آن
دوره ی دوم
حوادث پس از حمله عراق
بالاخره در تاریخ ۳۱/۶/۱۳۵۹ رسماً ایران مورد حمله عراق قرار گرفت. وقتی عراق به ایران حمله کرد رجزخوانیها شروع شد. آیت الله منتظری در خاطرات خود مینویسد:
«شنیدم یک بار که همین صحبتها را آقای ظهیرنژاد پیش امام میکرده، محسن رضایی ـ فرمانده سپاه پاسداران ـ هم در آن جلسه بوده. آقای محسن رضایی به امام میگفته «انشاالله ما با نیروی ایمان پیشروی میکنیم و چنین و چنان میکنیم». ظهیرنژاد که دیده بود محسن خیلی دارد رجزخوانی میکند به امام گفته بود «آقا نه پدر من زرتشتی بوده نه مادرم، مادرم مسلمان است، پدرم هم مسلمان است خودم هم والله مسلمان هستم زنم هم مسلمان است، بچه هایم هم مسلمان هستند. امّا سی تانگ در مقابلش ۳۰ تانگ میخواهد!». این داستان را مرحوم حاج احمد آقا فرزند امام برای من نقل کرد، بالاخره در آنجا با اینکه وضع جبهه ها خوب نبود نظامیها تلاش داشتند با این حرفها دل ما را خوش کنند در همان ایام مرحوم آقای محمّدعلی رجایی هم آمد پایگاه وحدتی. آن وقت ایشان نخست وزیر بود. بعد به اتفاق ایشان با هواپیما آمدیم تهران. بالاخره من در تهران به اتفاق آقای طاهری رفتیم خدمتِ امام و جریانات را برای ایشان گفتیم. به ایشان گفتیم اوضاع جبهه ها خیلی ناجور است، عراقیها دارند پیشروی میکنند. اینها گمرک خرمشهر را تخلیه کرده اند و هرچه در آن بوده است را برده اند و به سرعت دارند پیشروی میکنند. باید یک فکری برای این مسأله بشود، ایشان گفتند «شما این مطالب را بروید به آقای بنی صدر بگوئید». من و آقای طاهری دو نفری رفتیم ستاد مشترک که آقای بنی صدر آنجا بود. در آنجا نشستیم با ایشان صحبت کردن، هفت هشت تا از افسران ارتشی هم آنجا بودند. به او گفتیم «آخر این چه وضع است! چرا جلوی عراقیها را نمیگیرید؟ شما که میدیدید صدام دارد رجز میخواند چرا مرز را سنگربندی نکردید و آماده نشدید؟» آقای بنی صدر گفت: «همه اینها تقصیر آقای خمینی است، ایشان میگفت صدام جرأت نمیکند به ایران حمله کند!؟». گفتیم این چه حرفی است که میزنید امام کجا چنین حرفی گفته اند چرا تقصیر را میخواهی به گردن ایشان بیاندازی. یک مقدار آقای طاهری عصبانی شد. یک مقدار من عصبانی شدم. بالاخره به نظر من امکان داشت جلوی جنگ گرفته شود و خوب دیگر این جنگ پیش آمد.» (خاطرات آیت الله منتظری پیوست شماره ۱۲۲)
جنگ تا فتح خرمشهر
جنگ آغاز شد و عراق که از ماهها قبل در تدارک این حمله بود، اقدام به بمباران نقاط مختلف ایران و پایگاههای نظامی از جمله فرودگاه مهرآباد نمود. در پی این حملات خبرگزاریهای انگلستان اعلام کردند خسارات سنگینی به تأسیسات نظامی و غیرنظامی وارد شده. خبرگزاری عراق نیز اعلام کرد:
«نیروی هوایی عراق در حدود ساعت ۱۲ ظهر امروز (۲۳/۹/۱۹۸۰) به وقت محلی چند فرودگاه نظامی و دیگر اهداف نظامی ایران را مورد حمله قرار داد. جنگنده های عراق شش فرودگاه نظامی در مناطق آبادان، اصفهان، آغاجاری، و در عربستان (خوزستان ایران) را با موشکهای هوا به زمین مورد حمله قرار داد. خسارات سنگین وارد آوردند.» (شرق الاوسط ۲۳ سپتامبر ۱۹۸۰ «۱/۷/۵۹»)
یک هفته بعد نشریه نیویورک تایمز نوشت:
«تحلیلگران میگویند که عراق به رغم مقاومت مداوم ایران به اکثر هدفهای اولیه خود رسیده است. اشغال حدود ۱۲۴ مایل مربع از سرزمینهای مورد اختلاف و تسلط بر شط العرب، بعلاوه خرمشهر، اهواز و پالایشگاه عظیم نفت آبادان را نیز در محاصره دارد.» (نیویورک تایمز ۳۰ سپتامبر ۱۹۸۰ «۸/۷/۱۳۵۹»)
خبرگزاری رویتر در مورد مقاومت مردم آبادان گزارش داد:
«نیروهای عراقی تحکیم محاصره شهر نفتی آبادان ایران را با حلقه ای از فولاد آغاز کردند. امّا ساکنان شهر مقاومت شدیدی نشان میدهند.» روزنامه الانوار ۱۹ اکتبر ۱۹۸۰ (۲۷/۷/۱۳۵۹)
روزنامه گاردین از قول یک دهقان پیر نوشت:
«ما با چنگ و ناخن به این زمین خواهیم چسبید. اگر آنها (ارتش عراق) همه چیز را نابود کنند ما در چادرها خواهیم خوابید، بعد باز خواهیم گشت و همه چیز را چون ویتنام خواهیم ساخت» سپس گاردین مینویسد: «این مقایسه اتفاقی نیست و همه مردم در این جا میگویند که امپریالیسم آمریکا پشت صدام حسین است».(گاردین ۱۴ اکتبر ۱۹۸۰ «۲۲/۷/۱۳۵۹»)
آقای خمینی در پیامی گفتند:
«من از ملّت بزرگ ایران خواهانم که در هر مسئله ای که پیش میآید قوی باشند قدرتمند باشند، متکی به خدای تبارک و تعالی باشند و از هیچ چیز باک نداشته باشند. ما از آن قدرتهای بزرگ نترسیدیم این (صدام) که قدرتی ندارد. عراق که چیزی نیست» (صحیفه نور، ج ۱۳، ص ۲۳۲)
آقای خمینی در جای دیگر گفت:
«هر وقتی که مقتضی بشود من پیامی به ملّت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او ثابت خواهم کرد که اینها، این اذناب، آمریکا قابل ذکر نیستند.» (صحیفه نور، ص ۲۹۱)
امّا جنگ شروع شده بود و عراقیها مردم را میکشتند و شهرها را ویران میکردند. در اوایل جنگ از آنجا که به کشور حمله شده بود همه گروهها وظیفه خود میدانستند از وطن در برابر بیگانه دفاع کنند. به یاد دارم حتی روزی را که یکی از رهبران مجاهدین، دکتر طباطبایی، شهید شد و در تهران تشییع جنازه خوبی از او بعمل آمد.
امّا کم کم هرچه سپاه قدرت میگرفت و بر جبهه ها مسلط میشد به بهانه های مختلف از جمله جاسوسی و گرا دادن به دشمن، از فعالیت گروههای دیگر در جبهه ها جلوگیری میشد و حتی سپاه به ارتش هم اجازه برنامه ریزی را کمتر میداد.
تشکیل لشگر بدر
آیت الله منتظری در بخشی از خاطراتش مینویسد:
«من به عراقیها که در ایران بودند گفتم شما بیائید از این نیروهای عراق که در ایران و خلیج فارس و سایر کشورهای عربی آواره هستند یک سپاهی را تشکیل بدهید و اگر همه آنها جمع آوری شوند بیست سی هزار نیرو میشوند. رادیو تلویزیون هم در اختیار داشته باشند و خود اینها با دولت صدام بجنگند. در عراق هم نیروهای انقلابی و ناراضی بخصوص بین شیعیان زیاد هستند. و لشکر بدر هم که تشکیل شد در همین رابطه بود. دکتر محمدباقر حکیم و دیگران خوشحال شدند ولی واقع مطلب این است که بعضی از افراد سپاه دوست نداشتند این طرح عملی شود چون میدیدند اگر این عملی شود دیگر قدرت خیلی دست آنها نیست. برخی از اینها میخواستند به عنوان فاتح و قهرمان جنگ شناخته شوند. و اگر اختیار جنگ دست عراقیها می افتاد برای آنها خیلی خوشایند نبود.» (خاطرات آیت الله منتظری، ص ۵۷۵ پیوست شماره ۱۲۵)
نویسنده کتاب دفاع مقدس مینویسد:
پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا سپاه جان تازه ای به خود گرفت و چند عملیات صورت گرفت.
الف: عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا: ۳ کیلومتر از مواضع دشمن در شرق کارون (دارخوین) به تصرف ایرانیها درآمد.
ب: عملیات ثامن الائمه (ع): حصر آبادان شکسته شد
ج: عملیات طریق القدس: آزادسازی شهر بستان
د: عملیات فتح المبین: در منطقه غربی رودخانه کرخه در تاریخ ۱/۱/۶۱. و تصرف ارتفاعات منطقه و آزادسازی بخش وسیعی از جنوب غربی کشور.
هـ: عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰/۲/۶۱ شروع شد و در ۳ مرحله ۲۵ روز به طول انجامید. از نتایج ارزشمند آن آزادسازی شهر بندری خرمشهر، شهر هویزه و پادگان حمید و خارج شدن بخش وسیعی از خاک جنوب غربی کشور اسلامی از تیررس آتش دشمن بود. در تاریخ ۳ خرداد سال ۶۱ با ورود نظامیان ایران به شهر خرمشهر این شهر آزاد شد.» (کتاب دفاع مقدس صفحات ۱۴۵ تا ۱۵۰)
پس از فتح خرمشهر نشریه اسکاترن نوشت:
«رژیم عراق امروز رسماً تأیید نمود که نیروهایش بندر ایرانی خرمشهر را که ایران دیروز ادعا نمود بازپس گرفته، تخلیه نموده است. بغداد در توجیه عقب نشینی که از سلسله عقب نشینیهای او در ماههای اخیر میباشد اظهار نمود: وظیفه اصلی عراق در جنگ بیست ماهه وارد آوردن شدیدترین تلفات ممکن بر ایرانیها بوده، که این وظیفه حاصل گردیده است؛ در حالیکه صدام حسین وقتی معاهده ۱۹۷۵ را پاره نمود و سربازانش را به عمق استان نفتی خوزستان ایران فرستاد، هدف اصلی را بازگرداندن حقوقش نامید.» (از کتاب دفاع مقدس ص ۱۵۰ به نقل از نشریه اسکاترن)
|